کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : فاطمه عارف نژاد     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

بـاران مـی‌آمـد بـا دعـای دسـت‌هـایت            در دشـت می‌روئـید گـل از ردّ پـایت

هوهو زنان باد از حریمت ذکر می‌چید            می‌شد تنفس کرد «او» را در هوایت


بر آب و آتش اخـم و لبخـند تو حـاکم            از عرش تا فرش آفرینش خاک پایت

هفت آٓسمان با چرخش تـسبیحت آرام            افـلاکـیان تـسـلیم بی چـون و چـرایت

بیگـانـه بـودی با نگـاه بغـض و کـینه            ای آن‌که چـشـمـان غـریـبان آشـنـایت

شب‌های غـمـنـاک مـدیـنه عید می‌شد            بـا رؤیـت مـاه از هـلال خـنـده‌هـایـت

پیغـمبران، مـؤمن به قـرآنت از آغاز            ادیـان، مـسـلــمـانِ شـکــوه ربّـنــایـت

وقت دعـا داوود را مـبـهـوت می‌کرد            آهنگ شورانـگـیز و شیـرین صدایت

تـنـهـا پـنـاه گـریـه‌هـای بـی‌کـسـان‌انـد            آنان که جـاشـان داده‌ای تحت کسایت

ثـابـت شـده بـا مــهــر بـی‌انــدازۀ تـو            حــدّی نــدارد مــهــربــانـی خــدایـت

: امتیاز

مدح و منقبت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

زمان از لحظۀ آغـاز او چیزی نمی‌داند            زمین از کهکشان راز او چیزی نمی‌داند
مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمی‌داند            بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمی‌داند


کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر
کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر

کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش            که در قرآن حبیب خویش می‌خواند خداوندش
نخـواهد دید دنیا تا ابد مردی هـمانندش            دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش

جهان دارد هنوز از این تبسّم پند می‌گیرد
جهان را عاقبت روزی همین لبخند می‌گیرد

چه معراجی که هرشب از دل سجاده‌اش دارد            چه اسرار نهانی در نگاه ساده‌اش دارد
چه سرو
با شکوهی قامت افتاده‌اش دارد            چه اعجازی که در آیات فوق‌العاده‌اش دارد

که حتی مشرکان با آن‌که از جان دشمنش بودند
کنار کعبه هر شب محو قرآن خواندنش بودند

میان قومی از جاهل‌ترین مردم اقامت داشت            اگر آزار می‌دادند او را، استقامت داشت
اگر تهدید می‌کردند، او صبر و شهامت داشت            اگر تحقیر می‌کردند، با آن‌ها کرامت داشت

غـمش تنها سعـادتـمندی آحاد مردم بود
هزاران زخم می‌خورد و دمی نفرین نمی‌فرمود

شبی پرواز کرد، از آسمان‌ها رفت بالاتر            از آدم‌ رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر
گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر            »دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر

بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد
دعایی کرد اگر آن‌جا، دعا در حق مردم کرد

میان کل عـالم یک نفـر با او برابر بود            نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود
علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود            پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود

به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را
ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را

از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد            چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد
به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد            چه آمد بر امیرالمؤمنین؟ پرسیده خواهد شد

خدا یاد بشر می‌آورد آن روز فطرت را
و
بالا می‌برد با هم کتاب‌الله و عترت را

: امتیاز

ازدواج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید محمدجواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست            هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

همسر دلـبـند پیـغـمـبر شدن سهم تو شد            مثل تو هر همسری دلبند پیغمبر که نیست


با قسم از فضل تو گفت و جهاد بذل تو            آیه‌ای محکم‌تر از سوگند پیغمبر که نیست

هستی‌ات را دادی و داراترین بانو شدی            ثروتی بالاتر از لبخند پیغمبر که نیست

مال دنیا؛ نه، تو زهرا داری و حتی بهشت            خاک پای فاطمه فرزند پیغمبر که نیست

مادری کردی برای مرتضی، جانم علی            هیچ‌کس غیر از علی مانند پیغمبر که نیست

: امتیاز

ازدواج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سعيده ثابتی رضويان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن            شریک روزهای سخت و شب‌‏های خطر بودن

به هم می‌‏ریزی آداب قدیم بی‏‌قراری را            شروع عاشقی کردن، کمی بی‌‏تاب‏‌تر بودن


بزرگت می‏‌کند قلبی که سمت عشق چرخاندی            کـنـار آفـتـابی زنـده باید شعـله‌‏ور بودن

اگر از کوچه‏‌ها زخم زبان می‌‏خورد پیغمبر            زنانه، خط به خط آموختی رسم سپر بودن

وزیدی در بیابان‏‌های داغ فقر و تنهایی            و تا منزل به منزل از محمد با خبر بودن

نشان دادی به دنیا زن برای مرد خود این است:            کنار یک نفر ماندن، برای یک نفر بودن

به شمشیر علی می‌‏نازد و سرمایه‌‏ات، احمد            به کوهی تکیه دادن، زیر سقفی پرثمر بودن

نفیسه! آب و جارو کن، صدای پای خوشبختی‌ست            بس است آهی نشسته روی لب، چشمی به در بودن

خدا پل می‏‌زند با یک سلام از آسمان تا تو            چه چیزی بهتر از این که دمی زیر نظر بودن

بیا چـشم و چراغ خانۀ پیـغـمبر ما باش            بیا لبخند شو بر اخم‌‏های خون‏‌جگر بودن

خدا دست تو را با دست پیغمبر عجین کرده            نوشته در خط پیشانی تو: بال و پر بودن

تو پشت عشق را خالی نکردی، حق تو این است            کـنار شانۀ مـردی خـدایی همسفر بودن

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

دلش را برده‌ای، هر وقت صحبت کرده‌ای بانو!            محمد را، چنین غرقِ محبت کرده‌ای بانو!

تو پیش از وحی، ایمان داشتی، اعجاز عشق این‌ است            به قلبت اقتدا، پیش از نبوت کرده‌ای بانو!


به محراب دو ابرویش، تماشا کرده‌ای حق را            میان معبد چشمش، عبادت کرده‌ای بانو!

اگر زر باختی، بردی دل ماه دو عالم را            چه سودی، در میان این تجارت کرده‌ای بانو!

تمام هستیِ حق: کوثرش، سهم تو شد، زیرا            تمام هستی‌ات را، نـذرِ اُمّت کرده‌ای بانو!

نبودی در خُم، اما با علی داماد و مولایت            به لطف دست زهرایت، تو بیعت کرده‌ای بانو!

چه دُرّی، در دل دلدادگی دیدی، که از دنیا            به یک پیراهن کهنه، قناعت کرده‌ای بانو!

به آن دست کریمت، دارم امّیدی که در محشر            ببینم شاعرت را هم شفاعت کرده‌ای بانو!

: امتیاز

مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

عـالـم امـكـان سـراسر نـور شـد            شیعه بعد از سال‌ها مسرور شد

پـور زهـرا تـاج بر سر می‌نهـد            بر هـمـه آفـاق فـرمـان مـی‌دهـد


حـكـم تـنـفـیـذش رسـیده از سما            نامه‌ای با مُـهـر و امـضای خـدا

می‌نـشـیـند بر سریر عدل و داد            آخـرین فـرمـانـروای ابـر و باد

پـــادشــاه كــشــور آئــیــنــه‌هــا            تـک‌ســوار قـصــۀ آدیــنــه‌هـــا

امـپــراتــور زمـیـن و آســمــان            حُـكـمـران ســرزمـیـن بـی‌دلان

لشگـری دارد بزرگ و بی‌بدیل            افسرانش نوح و موسی و خلیل

عرشیان و قـدسیان فـرمان‌برش            مــردمـان مـهـربـان كـشــورش

عـالـمـان حـوزه‌های عـلم عشق            درس‌ها آموخـتـند از محضرش

خیمه‌ای سبز و محـقر قـصر او            پـایـتـخـتـش شـهــر سـبـز آرزو

خـادمـان بـارگــاهــش اولــیــاء            كـاتـبـان نـامــه‌هـایـش اوصـیـاء

یـوسـف مـصری سفـیر دولـتش            پـیـر كـنـعـان هـم وزیر دولـتش

در حریمش قدسیان هو می‌كشند            فطرس و جبریل جارو می‌كشند

خـیـمـه‌اش دارالـشـفـای خاكـیان            قـبــلـه‌گــاه اصـلـی افــلاكــیــان

عطر سیب و یاس دارد خیمه‌اش            گرمی و احساس دارد خیمه‌اش

بـیـرق عــبـاس پـیـش تـخـت او            تكـیـه‌گـاه لـحـظـه‌های سخـت او

چـادری خـاكی درون گـنجه‌اش            گـوشـواری سرخ بین پـنجـه‌اش

نیـمه‌شـب‌ها عـقـده‌ها وا می‌كـند            مخـفـیـانه گـنـجـه را وا می‌كـند

بوسه‌باران می‌شود با شور و شین            گـوهـر انگـشـتـر جـدش حـسین

: امتیاز

مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : سجاد احمدیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

غـدیـر دوم شـیـعـه امـامتت عشق است            به جن و اِنس و ملائک ولایتت عشق است

سلام من به رکوع و سجود هر سحرت            امیر عـدل مجـسم عـبـادتت عشق است


به ذکر مادر مـظـلـومه‌ات به پا خـیزی            برای عزت شیـعه قـیامـتت عشق است

به دشت خشک عـدالت شبی که می‌آیی            برنگ حضرت باران کرامتت عشق است

تو از تـبـار حـسـیـنـی و ما همه حُـرّیـم            به گوشه چشم حسینی عنایتت عشق است

سرشک چشم ترت بوی یاس عباس است            شـبیه سروِ عـلمدار قامـتت عـشق است

بـه روز بی‌کـسی دل کـنـار مـن بـودی            انیس و مونس آخر رفاقـتت عشق است

کـنار قـبـۀ شـش گـوشـه در شب جـمعه            صدای عرشی و سوز تلاوتت عشق است

شـروع قـصۀ تـو در ازل چـنـیـن بـوده            که عشق اول راه و نهایتت عشق است

: امتیاز

مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثمن

مهـدی که عـالـمـنـد رهـیـن کـرامـتـش            سر زد طلوع صبح نـخـست امـامـتـش

همچون لباس کعبه که بر کعبه زینت است            زیـبـا بـود لـبـاس امـامـت بـه قـامـتـش


امروز شد امام ولی بوده است و هست            تا صبح روز حشر به عالم زعـامـتـش

برخیز و از سرور جهان را به هم بزن

از« انـــمــا ولــیــکــم الله » دم بـــزن

آتش به باغ دل همـه «بردا سلام » شد            صبح ستـمگـران همه از یـأس شام شد

وجد و سرور و شادی و عیش و خوشی حلال            اندوه و درد و رنج و مصیبت حرام شد

پـیـغـام بـر تـمـام سـتـمـدیـدگـان بـریــد            مـهـدی امــام بـود و دوبـاره امــام شـد

خورشید عدل و داد جهـان گـستر آمده

گـویـی دوبـاره بـعـثـت پـیـغـمـبـر آمده

در چشم خلق نور هدایت مبارک است            بر خاک خشک بحر عنایت مبارک است

آیــات نـصـر بـر ورق لالـه‌هــا بـبـیـن            در باغ عصر این همه آیت مبارک است

آیــد نــدا ز سـامــره بـر عــالـم وجـود            با این بیان که عید ولایت مبارک است

هـمـت کــنــیـد در فــرج آل فــاطــمــه

بیـعـت کـنـیـد بـا پـسـر عـسگـری همه

خـیزید تا به گـمـشدگـان رهـبری کـنیم            بر خـلق آسمان و زمین سـروری کنیم

اول صـلا به خـیـل سـتـمـدیـدگـان زده            آنگـه ز اهـل بـیـت پــیـام آوری کـنـیـم

آریم رو به سـامـره آنگـه ز جان و دل            تـجـدیـد عـهـد با پـسـر عـسگـری کـنیم

فرمان عـدل و داد به خلق جهـان دهیم

تا دست خود به دست امام زمان دهـیم

پــایــنـده تـا قــیــام قـیــامـت قــیــام مـا            گردون زده است سکه عزّت به نام ما

چون نور آفـتاب که تابد بر آنچه هست            پیـداست مجـد و سـروری و احترام ما

مــا را خــدا ائــمـه گــیــتــی قــراد داد            گـردیـد تـا که یــوسـف زهـرا امـام مـا

»میثم» وجود غرق به دریای نور اوست

هر چند غایب است جهان در حضور اوست

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

هشت روز است که با درد مدارا دارد            کوهِ صبری که در این بسترِ غم، جا دارد

هشت روز است که از زهر به خود می‌پیچد            هشت روز است که از مرگ تمنا دارد


هشت روز است که پرپر شدنش را دیده            همسری که به کنارش غم عُظمی دارد

ذره ذره نفـسـش سوخت، تنش آب شده            هشت روز است که این‌گونه تقلا دارد

هشت تَن کشتۀ زهرند از اجدادش لیک            زهـر این دفعه چرا شکلِ معـما دارد؟!

سرِ او روی زمین مانده در این مدت؟ نه!            پـسـری هـسـت به دامن سرِ بـابـا دارد

خانه‌اش کـرببلا حجـرۀ او گودال است            هشت روز است به لب وای حسینا دارد

هشت روز است که در خلوت خود می‌خواند:            چـقـَدَر گـودی گـودال مگـر جا دارد؟!

روضه می‌خوانْد: چرا آن‌همه طولش دادند            یک نفر تـشـنه مگـر آن‌همه بـلـوا دارد

آه از آن سینه که سنگینیِ پا را حس کرد            وای از آن تـیغ که بد کـینه از آقا دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ ضما دو بیت نیز به دلیل مستند نبودن مطالب و عدم رعایت توصیه های علما و مراجع کلاً حذف شد

هشت روز است که جان کندنِ او را دیده            همسری که به کنارش غم عُظمی دارد

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را            انـگـار نـمی‌ديـد دگـر دور و بـرش را

جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش            طوری كه بهم ريخت تمام جگـرش را


شش سال، نگهـداشت علی‌رغم اسيری            مـيـراثِ به جا مـانـدۀ نـسـلِ پـدرش را

پـنـداشـتـه بـودنـد اگر حـبـس كـنـنـدش            از شاخه بريـدند دگر برگ و برش را

با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز            تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را

تـا شـيـعـه بـه بـيـراهـۀ تـرديـد نـيـفـتـد            بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود            کسی که آیۀ تطهیر بخشی از مقامش بود

تمام سهمش از این خاک شد یک‌گوشه از زندان            همان مردی که هرگوشه از این عالم به نامش بود


کمال سود را حتی برای دشمن خود داشت            که زندان‌بان او یک‌عمر دربند مرامش بود

اگرچه قدر او را مـردم دنـیا ندانـسـتـند            ولی در عرش تسبیح ملائک ذکر نامش بود

تمام روزها را روزه و شب‌ها عبادت داشت            اگرچه غصه قوت غالب هر صبح‌وشامش بود

چرا باید إبا می‌کرد از عـمّـال عـباسی؟            کسی که جمع حیوانات وحشی نیز رامش بود

دلش می‌خواست تا روز ابد می‌ماند با آن‌ها            که دنیا بیشتر در نزد محرومان به‌کامش بود

به شوق دیدن او سوخته جان‌ودل کعـبه            که تا روز ابد مشـتاق دیدار امامش بود

حسن فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد            که تنها ماندن و بی‌یاوری ارث مدامش بود

عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد            دم آخر به یاد داغ جـدّ تـشنه‌کـامش بود

به زهر کینه، اما با امید از دار دنیا رفت            چرا که آن امام منتـقـم قـائم‌ مـقامش بود

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : سید علی میری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دل می‌دهـد حواله مرا سوی عسکری            می‌خوانَـدَم به سایۀ گـیـسوی عسکری

می‌خواهد او وضو بنمایم به آب چـشم            صورت نهم به خاک سر کوی عسکری


محـراب ابـرویش بـشود سجـده‌گاه من            حـتی مـسـیر بوسۀ بر روی عسکری

می‌خوانَدَم به دشت که تا نوحه‌گر شوم            بـا دیـده‌هـای جـاری آهـوی عـسکری

او خـواند و من قـدم به قـدم آمدم جلـو            گشتم اسیر در سر یک موی عسکری

دیدم فـرشته در حـرمـش گریه می‌کند            شوری دگر به پا شده در کوی عسکری

از چشم عرش چشمۀ باران رسد به خاک            خورشید هم نشسته به سوسوی عسکری

حـتی ربـیـع آمـده و نـوحـه‌خـوان شده            دارد دلی به سـیـنه ثـنـاگوی عسکری

زهـر آمده تـوان حسن را گرفته است            دیگر توان نمـانده به زانوی عسکری

بر قائمش عجیب شده سخت و جانگداز            ثـانـیـه‌های فـصل تـکـاپـوی عـسکری

قرآن به سر گرفته سحر فجر ناطقـش            آرام؛ دل سـپرده به یاهـوی عـسکری

پـرده کـنـار رفــتــه و مــاه تــمــام او            بوسـه زنـد مدام به بـازوی عـسـکری

با این همه رسیده که سامان دهد به باغ            دارد مـسـیـر آمـدنش بـوی عـسـکری

حجت تمام، نور علی النور جلوه کرد            دارد بـه دسـت آیـنـۀ روی عـسـکـری

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از جهان، خورشید عالمتاب رفت            رفت و عـالم در دلِ گرداب رفت

گـریـه کـن! که از رکـاب سـامـرا            آن یـگــانـه گـوهـرِ نـایــاب رفـت


دست‌هایش سرد شد از زورِ زهر            سوخت در تب! غرقِ آهی ناب رفت

از نـفـس افـتاد و رنگـش زرد شد            حالِ خوش از پیکرِ سرداب رفت

پلک‌های خـیس را بر هم گـذاشت            تا ابد از چـشم عـالم؛ خواب رفت

تشنه بود و تـشنه بود و تـشنه بود            مثـل جـدّش با دلـی بـی‌تـاب رفت

مـهــدی آمـد در کـنـارِ پـیــکـرش            مـاه آمـد! حـضرتِ مـهـتاب رفت

تا که قـامـت بـست فـوراً بر نماز            آبــروی جــعــفـــر کــذّاب رفـت!

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

من که خونین جگر از زهر جفایم پسرم            لالـه‌ام؛ لالـه و در شـعـله رهـایم پسرم

نفسم سوخته از هُرم عطش مثل حسین            آه کاین شهـر شده کـرب و بلایم پسرم


می‌چکـد شیون و آه از دو لب گـلگونم            بر تو آیا رسد از حـجـره صدایم پسرم

ارتـعـاشـی که پـدیـد آمـده در دسـتـانـم            می‌دهـد آگـهی از رنـج و بـلایم پـسرم

معتمد کُشت مرا؛ آن که ستم داشت روا            بود آن تـیره نـَسَب خـصم دغایم پسرم

شعـلـه‌ور کرد مرا آتـش زهـرش آری            مانده در سـیـنه هـنوز آه و نوایم پسرم

چاره‌ای نیست اگر در گذر از این راهم            دست تـقـدیـر کـنـد از تو جـدایـم پسرم

پس ازین، این تو و این خاطره اندوهم            مـانـده بر جـادۀ غـم‌هـا رَد پـایـم پـسرم

تو بیا تا که درین لحـظه بـبـیـنم رویت            قدرتی نیست که من سوی تو آیم پسرم

کاش می‌شد لحـظـاتی به بـرم بنـشـینی            چون که مشتاق تو ای مـاهْ‌لـقـایم پسرم

یک نفس مانده که جان بر لبم آید «یاسر»            جز همین شعـله نمانده‌ست برایم پسرم

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سعید نسیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

ای جگرگوشه امان از جگرم مهدی جان            زهر آتش زده پا تا به سرم مهدی جان

لرزه افتاده به جانم، تو بیا راحت جان            ای رخت روشنی چشم ترم مهدی جان


سر من بر روی دامان تو و می‌سـوزد            جگـرت را نفس مخـتصرم مهدی جان

نام من هم حسن و مادریم همچو حسن            کشتهٔ کوچه و دیوار و درم مهدی جان

آتش فتنه که از سمت سقـیفه برخاست            باز هم زهر شد و زد شررم مهدی جان

هم از این داغ و هم از روضهٔ جانسوز عطش            سوخت بابا جگر شعله‌ورم مهدی جان

یاد آن تـشنه‌لبِ از لب خـنجـر سیـراب            جرعـه‌ای آب بیاور به برم مهدی جان

شمع عمرم که به تبعید و به زندان‌ها سوخت            شـده انـوار هـدایت ثـمـرم مهـدی جان

عالمی چشم به راه تو و در حال دعاست            که رسد روز ظهورت پسرم مهدی جان

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : ترجیع بند

آنـکـه بـر محـضـر شـما نـرسد            مـطـمـئـنـا کـه تـا خــدا نــرسـد

بهتر است اینکه زیر خاک رود            آن سـری کـه بـه سـامـرا نرسد


عـطـرِ ســرداب را نـفـهـمـیــده            آنـکـه بـر "سُـرَّ مَن رَا ...نرسد

چـشـم بـر خـاکِ آن اگر بکشیم            آسـمـان هـم بـه گـرد مـا نـرسد

سـامـرا رفـتـه‌هـا به من گـفـتـند            هـیـچ جـایـی بـه کـربـلا نـرسـد

از کـفـن کـردنی دوباره بخوان            تا که روضـه به بـوریـا نـرسـد

با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم

ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم

نـام مـا را کـه از قـدیـم نـوشت            از گـدایـان ایـن حـریـم نـوشـت

تا خـدا حـال و روز مـا را دیـد            بـعـدِ نـام حـسـن کـریـم نـوشـت

تـا که پـیـش تو درد دل کـردیـم            نـام مـا را خـدا کـلـیــم نـوشـت

دل مــا را اسـیــر کــرد آنـکــه            بــال جـبـریـل را گـلـیـم نوشت

رفـتـه بــودیــم مـشــهــد و آقــا            بـاز هـم روزی عـظـیـم نـوشت

ســامـرا واجـبـیـم، امــام رضـا            نه کـبـوتـر که یا کـریـم نـوشت

با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم

ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم

این طرف صحن صاحب کرم است            آن طرف یک غریب بی‌حرم است

این طرف هرچه هست زائر هست            آن طرف بی‌چراغ بی‌علم است

ایـن طـرف احـتـرام مـی‌بـیـنـی            آن طرف ناسزا که دم به دم است

سـامـرا شـد خــراب فـهـمـیــدم            چـقدر روضه‌ها شـبیه هم است

مـــادری‌انــد هـــر دو تــا آقـــا            موسپید است هر که غرق غم است

پیش هر دو به گـریه می‌شنوی            روضۀ پهلویی که محترم است

با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم

ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم

کاش پلکـت کـمی تکان بخورد            به زمـیـن ورنه آسـمـان بخورد

پـسـرت آمـده است تا جـگـرت            زخم کـمتر از این و آن بخورد

ظـرف آبـی به دسـت‌هـایـش تـا            پـدر آبـی نـفـس‌زنــان بـخــورد

می‌خـورد ظرف هی به دندانت            چه کـند آب نـیـمـه‌جـان بخـورد

خوب شد کـودکـت نـدیـده لـبت            ضربه از چوب خیزران بخورد

روی پیـشانی‌ات فقط چین است            آه اگـر سـنـگ بی‌امـان بخـورد

عمه مانده است زیر هر ضربه            که مـبـادا بـه دخـتـران بخـورد

دخـتـران تـشـنـه‌انـد و با خـنـده            لـقـمـۀ خـویش را سنان بخـورد

با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم

ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهایی‌ها            غـریب‌بن‌ غـریـبِ وادی نـا‌ آشـنـایـی‌ها

تویی که مرزهای نقشه‌ها را خطّ بُطلانی            سلام ای هستیِ اَعـراب، فخر آریایی‌ها


سلامِ دورِ ما جان داد در راه علیکِ تو            کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی‌ها

کمی هم کاسه‌های چشم‌مان را پُر کن از دیدار            که با دینار کاری نیست ما را در گدایی‌ها

طوافِ کعبه دور قبله‌اش قسمت نشد آخر            به حقّ عاشق و معشوق ظلم است این جدایی‌ها

زمان ای کاش برمی‌گشت ما را با خودش می‌برد            که شاید پیش‌مرگت می‌شدند از ما فدایی‌ها

حسن یعنی فقط زخم از نمک‌نشناس‌ها خوردن            گره خوردن به غم در پاسخ مشکل‌گشایی‌ها

سکوت خسته‌ات یک حنجره فریاد می‌خواهد            صدایت زخم خورد از خنجر بی‌هم‌صدایی‌ها

تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند            برای زهر گفتی از جفا، از بی‌وفایی‌ها

به دستت کاسۀ آب و به چشمت کاسۀ اشک است            لبت سیراب شد با روضه‌های کربلایی‌ها

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای ســراپـا حُـسـن حــیّ ذوالــمــنـن            ســوّمـیـن ابـن الــرّضـا دوّم حـســن

ای هــزاران آفــتــابـت مــشــتـــری            یــا ابــاالـمـهــدی امــام عـســکــری


دُرّ ده دریـــا و بــحــر یــک گــهــر            آن گـهـر خـود حـجـّت ثـانـی عـشـر

بـا هـمـه درد و غــم و عـمـر کـمـت            تـا ابــد مـرهـون احـسـان، عـالـمـت

از نـــمــاز و از دعـــای مــتــصــل            بُــردی از دشـمـن کــنـار حـبـس دل

بـا خـدا پـیـوسـتــه در راز و نــیــاز            روزهـا را روزه، شـب‌هـا در نـماز

رنـج‌هــایـت در ره تــوحــیــد بـــود            ســال‌هــا یـا حــبـس یـا تـبـعـیـد بـود

روزگـارت شـعـلـه‌هـا بر جان فکـند            دشـمـنـت در بـرکـۀ شـیـران فـکـنـد

ایـسـتـادی بـیـن شـیــران در نــمــاز            شـیــرهــا را جــانـبـت روی نــيــاز

الــلـه الــلــه گــرد تـــو درّنـــدگـــان            سـر فـرو بـردنـد هـمچـون بـنـدگـان

نــور عــلـمـت از درون حـبــس‌هــا            کـرد از ظـلـمـت جـهــانـی را رهــا

ای دمـت جـان داده بر روح الامـین            آســمــان خـفــتــه در خـاک زمـیــن

رهــنــمــای آفــریــنـش کـیـسـت تـو            شـهـریـار مـلـک بـیـنـش کـیـست تو

چـشـم بـد از مـاه رخـسـار تــو دور            یک جـمـال و چـارده خـورشید نـور

گـشـت دشـمــن در جـوانـی قـاتــلـت            کـــشـت در مــاه ربــــیـــع الاوّلــت

کـفـر خـود را عـاقـبـت معـلـوم کرد            هـمچـو اجـدات تو را مـسـمـوم کـرد

ســامــره شــد صـحــنــۀ روز جــزا            گـشت تـنهـا مـهـدی‌ات صاحب عـزا

ای بـه قــربــان تـو و عـمــر کـمـت            قـلـب مــهـــدی داغـــدار مــاتــمــت

بـی‌تـو مـهـدی بـی‌کـس و یـاور شده            طـفـل تــنــهــای تـو تـنـهــاتــر شـده

آه از آن ساعت که در سوز و گـداز            خـوانـد مـهـدی بـر تـن پـاکـت نـماز

کـرد تـا جـسـم ضـعـیـفـت را نـظــر            بر کـشـید آهـی جهـان‌سوز از جگـر

آسـمــان دیــده‌اش انــجــم گـریـسـت            بین مردم مـخـفـی از مردم گـریست

گـر چـه بــوده اشـک دامـن دامـنـت            شکـر حـق زنجـیـر نـبـوده بـر تـنت

جـسم تو زخـم از دم خـنـجـر نداشت            پـیـکـر جـدّ غــریـبـت ســر نـداشـت

آه از آن سـاعـت که زین الـعـابـدیـن            پـیــشــوای عــابــدیـن و ســاجــدیـن

دید در گـودال خـون بر روی خـاک            پـیـکـر پـاک پــدر را چــاک چــاک

یـوسف زهـرا و زخـم تـیـر و سنگ            گرگ‌ها کردند جـسمش چنگ چنگ

گشت از چـشمش روان دریای خون            خـواست جـانـش از بـدن آیـد بـرون

هــمــدم او جــز شــرار تـب نــبــود            جان ز کـف می‌داد اگـر زینب نـبود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

گـر چـه بــوده اشـک دامـن دامـنـت            بود کی زنـجـیـر و غـل بـر گـردنت.

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رسول رشیدی راد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

بـرای مـن شـده زنــدان تـمـامـی دنـیـا            و، جــانــم آمـده بـر، آسـتـانـۀ لـب‌هــا

رسیده دفـتر عـمرم به نـقـطۀ سر خط            که گشته عمر کـمم مثل مـادرم زهـرا


کـنـار بـسـتـر بـابـا بـیـا که بـلکه شود            به نـور روی تو روشن دو دیـده‌ام بابا

غزل مصیبت مرگ مرا سـروده اجل            که بسته رخت سفر را دلم، از این دنیا‌

نشـسـتـه گرد یـتـیمی به چهرۀ مـاهـت            بـرای تو نـگـرانـم که می‌شـوی تـنـهـا

به حال روز پـریـشان من مکـن گریه            که بعد من شوی آواره در دل صحـرا

دوانده ریشه به کل وجود من، این زهر            مرا هم از نفـس انـداخـته، و هـم از پا

اگر چه شد به جـوانی قـدم کـمان لکن            نکـرده مـیخ در آزرده پهـلـوی من را

به زهـر کـینه اگر لاله لاله شد جگرم            ندیده خواهر من طشت خون دل‌ها را

اگرچه خورده به دندان و لب چو کاسۀ آب            نخورده بر لب من چوب خـیزران اما

اگر چه آب به لب‌های من رساندی تو            ولـی زدی بـه دلـم داغ روضـۀ ســقــا

دلم خوش است به زانو گرفته‌ای سر من            نـرفـته بر سـر زانـوی من سـرت بابا

ولی امان ز غریبی که داشت بر زانو            سر عـزیز دلـش را به ظهـر عـاشورا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در روایت شیخ صدوق ( کمال الدین ص ۴۳۷، بحار الأنوار ج۵۰ ص ۳۳۱ ) فقط اشاره به لرزیدن دست امام شده است؛ و موضوع زخم شدن لب و ... اغراق بی مورد است و در روایات نیامده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

اگرچه زخم ز برخورد کاسه شد لب من            نخورده بر لب من چوب خـیزران اما

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

عطر گل حـیدری یا حسن عسکری            وارث پیـغـمـبری یا حـسن عسکری

ای نفـسـت جـانـفـزا در حـرم کـبریا            آیـنـۀ کـوثـری یـا حـسـن عـسـکـری


ای خَلَف مصطفی در صدف هَلْ اَتیٰ            جلـوۀ هر گوهری یا حسن عسکری

جلـوۀ اشـراق تو، در هـمه آفـاق، تو            یـازدهـم رهـبری یا حـسن عسکری

چون گل شمشاد خود چون همه اجداد خود            از همگان برتـری یا حسن عسکری

گـرمی بازارهـا در هـمه گـلـزارهـا            از همه گلها سری یا حسن عسکری

چشمه هر چشمه سار حجّت پروردگار            آیـنــۀ داوری یــا حـسـن عـسـکـری

چون پدر اِبْنُ الرِّضا نور دل مرتضی            فاطمه را اخـتـری یا حسن عسکری

پور تو صاحب زمان نور تو در آسمان            روی زمین سروری یا حسن عسکری

ظلم بسی دیده‌ای خار و خسی دیده‌ای            آه که بی‌یـاوری یا حـسن عـسکـری

از ستم افسرده‌ای زهر جفا خورده‌ای            شعله به جان می‌بری یا حسن عسکری

شد دل تو آتشین از شرر زهـر کـین            مثل گـل پـرپـری یا حسن عسکـری

"یاسر" غم دیده را، خسته و نالیده را            شافعِ در محـشری یا حسن عسکری

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید            به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید

من جوان بودم و در سن شبابم کـشتند            بر دل سـوخـته و چـشم ترم گریه کنید


حـسنم، پـاره جگـر مثل عـمویم حـسنم            بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید

من و جد و پدرم را به جوانی کـشتـند            در عـزای من و جد و پدرم گریه کنید

من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی            هـمه بر مـادر نیـکـو سـیرم گریه کنید

سال‌ها بود که در تحت نظر بودم حبس            همه بر قـصۀ تحـت نـظـرم گریه کنید

قـبـر ویـران شده‌ام گـشت بقـیع دگـری            داغـداران به بـقـیـع دگـرم گـریه کـنید

بعد من مهـدی من بی‌کس و تنها مـاند            به غـریـبی یـگـانه پـسـرم گـریه کـنـید

گریۀ منتـظـران مرحم زخم دل اوست            بر ظهـور خـلـف منـتـظـرم گریه کنید

به محـبان من اعلام کن اینک «میثم»            همه بر «حجت ثانی عشرم» گریه کنید

: امتیاز